۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

داغ



چنين كه بر دل من داغ زلف سركش تست،


بنفشه زار شود تربتم چو در گذرم

(حافظ)

۲ نظر:

  1. اشک رازیست.

    لبخند رازیست.

    عشق رازیست.

    اشک آن شب، لبخند عشقم بود

    قصه نیستم که بگوئی

    نغمه نیستم که بخوانی

    صدا نیستم که بشنوی

    یا چیزی چنانکه ببینی

    یا چیزی چنانکه بدانی

    من درد مشترکم

    مرا فریاد کن...

    درخت با جنگل سخن می گوید

    علف با صحرا

    ستاره با کهکشان

    و من با تو سخن می گویم

    نام ات را به من بگو

    دستت را به من بده

    حرفت را به من بگو

    قلبت را به من بگو

    من ریشه های تو را دریافته ام

    با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام

    و دستهایت با دستهای من آشناست.... "

    پاسخحذف