دست نوشته های علی زارع قنات نوی
کاش می توانستم آسان بمیرم!
لخت و عریان تر از کودکی ام
کاش ای کاش
می توانستم
آرام تر از برکه ای کنارافتاده
در گوشه ای خشک و بی بهار
خاموش بمیرم
دیگر نه تو آرامم میکنی
نه شعر !
نه خواب ! ...
نه باد مرا میبرد
نه بارانی بر من میآید
نه مرگ
نه رفتگر
چگونه ات فرياد کنم
با دستهای سیمانی ام