۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

آرزو



کاش می توانستم آسان بمیرم!

لخت و عریان تر از کودکی ام

کاش ای کاش

می توانستم

آرام تر از برکه ای کنارافتاده

در گوشه ای خشک و بی بهار

خاموش بمیرم

مجسمه

دیگر نه تو آرامم می‌کنی

نه شعر !

نه خواب ! ...

نه باد مرا می‌برد

نه بارانی بر من میآید

نه مرگ

نه رفتگر

چگونه ات فرياد کنم

با دستهای سیمانی ام