نه، تو ديگر دنيايم را خط مي زني
نامت را
تبرک صادقانه ي انساني ات را
حالا ديگر
ناله هاي باد
و زخم هاي آفتاب
معنايي ديگر دارند
بگذار
خورشيد واپسين روزم را
با چشمهاي خودم
بسوزانم
بادهاي نالان را
من
بگذاز
سوگواره ي دشتهاي هزار سوار گريان کنم
پايان کوچ
نزديک است
ناله های باد از پس سکوت چشمهای تو نالان می خوانندم...
پاسخحذف